آما آتا آیدو، نمایشنامهنویس، نویسنده و فعال غنائی که از او به عنوان یکی از برجستهترین چهرههای ادبی آفریقا و همچنین یکی از تأثیرگذارترین فمینیستهای آن یاد میشد، روز چهارشنبه درگذشت. او 81 سال داشت.
خانواده وی در بیانیه ای اعلام کردند که وی پس از یک بیماری کوتاه درگذشت. در این بیانیه علت و محل مرگ او مشخص نشده است.
خانم خانم در یک حرفه گسترده که شامل نمایشنامه نویسی، رمان و داستان کوتاه، حضور در چندین دانشکده دانشگاهی و به طور خلاصه، سمت وزیر کابینه در غنا بود. آیدو خود را به عنوان صدای اصلی آفریقای پسااستعماری تثبیت کرد.
نمایشنامه موفقیتآمیز او، «معضل یک شبح» که در سال 1965 منتشر شد، نابسامانیهای فرهنگی تجربه شده توسط یک دانشجوی غنائی را که پس از تحصیل در خارج از کشور به خانه بازمیگردد و همچنین همسر سیاهپوست آمریکاییاش که باید با میراث استعمار و بردهداری روبرو شود، بررسی میکند. این یکی از چندین خانم بود. آثار آیدو که در مدارس غرب آفریقا به پایه اصلی تبدیل شد.
در طول فعالیت ادبی خود، خانم آیدو به دنبال روشن کردن پارادوکسهایی بود که زنان مدرن آفریقایی با آن مواجه بودند، که هنوز زیر بار میراث استعمار هستند. او آنچه را که به عنوان “ادراک غربی ها مبنی بر اینکه زن آفریقایی یک بدبخت سرکوب شده است” رد کرد.
رمان او “تغییرات: یک داستان عاشقانه” که در سال 1992 جایزه نویسندگان مشترک المنافع را برای بهترین کتاب آفریقا دریافت کرد، معضلات روانی و فرهنگی ایسی را به تصویر می کشد، زنی تحصیل کرده و حرفه ای در آکرا، پایتخت غنا، که او را ترک می کند. شوهر پس از اینکه به او تجاوز می کند و با یک مرد ثروتمند رابطه چند همسری برقرار می کند.
در این اثر و بسیاری دیگر، خانم آیدو مبارزه زنان آفریقایی برای به رسمیت شناختن و برابری را شرح داد، مبارزه ای که او مدعی بود از سایه طولانی استعمار جدا نشدنی است.
اولین رمان برجسته او،«خواهر ما کیلجوی یا بازتابهایی از یک چشم سیاه چشم» (1977)، تجربیات سیسی، زن جوان غنائی را بازگو میکند که با یک بورس تحصیلی به اروپا سفر میکند تا خود را بهتر کند، همانطور که به طور سنتی چنین حرکتی توصیف میشد، با یک وسترن. تحصیلات. در آلمان و انگلیس، او با تسلط ارزشهای سفیدپوست، از جمله مفاهیم غربی از موفقیت، در میان هموطنان آفریقایی خارجشده روبرو میشود.
به عنوان یک محقق فولبرایت که خود سالها را به عنوان یک مهاجر گذراند، از جمله به عنوان نویسنده در دانشگاه ریچموند در ویرجینیا و به عنوان استاد مدعو در بخش مطالعات آفریقایی در دانشگاه براون، خانم. آیدو نیز احساس نابسامانی فرهنگی را تجربه کرد.
او در مصاحبه ای که در سال 2003 توسط دانشگاه آلیکانته در اسپانیا منتشر شد، گفت: “من همیشه از زندگی در خارج از کشور احساس ناراحتی کرده ام: نژادپرستی، سرما، آب و هوا، غذا، مردم.” من همچنین نوعی احساس گناه میهن پرستانه را احساس می کردم. چیزی شبیه به اوه عزیزم! به همه مشکلاتی که در خانه داریم نگاه کنید. من اینجا چیکار می کنم؟
هر احساسی که نسبت به زندگی در خارج داشت، در محافل ادبی غرب مورد استقبال قرار گرفت. مقاله ای در سال 1997 در نیویورک تایمز بیان می کند که چگونه حضور او در کنفرانسی در دانشگاه نیویورک برای نویسندگان زن آفریقایی تبار “با نوع احترامی که برای سران کشورها در نظر گرفته شده بود مورد استقبال قرار گرفت.”
اگرچه او هرگز نتوانست این عنوان را به دست آورد، اما وزیر آموزش غنا بود، انتصابی که او در سال 1982 با هدف رایگان کردن تحصیل برای همه پذیرفت. او پس از 18 ماه استعفا داد، وقتی متوجه شد که موانع زیادی باید برای رسیدن به آن هدف از بین برود.
پس از نقل مکان به زیمبابوه در سال 1983، خانم. آیدو برنامه درسی را برای وزارت آموزش کشور تدوین کرد. او همچنین نشان خود را در حوزه غیرانتفاعی گذاشت و در سال 2000 بنیاد مباسم را برای حمایت از نویسندگان زن آفریقایی تأسیس کرد.
او یک صدای اصلی پان آفریقایی بود که برای اتحاد بین کشورهای آفریقایی و برای ادامه آزادی آنها بحث می کرد. او با خشم در مورد قرن ها بهره برداری از منابع طبیعی و مردم این قاره صحبت کرد.
او در مصاحبهای با یک روزنامهنگار فرانسوی در سال 1987 گفت: «از زمانی که ما شما را 500 سال پیش ملاقات کردیم، حالا به ما نگاه کنید. ما همه چیز را داده ایم، شما هنوز دارید می گیرید. منظورم این است که تمام دنیای غرب بدون ما آفریقایی ها کجا خواهد بود؟ کاکائو، الوار، طلا، الماس، پلاتین ما.»
او ادامه داد: “هرچه داری ما هستیم.” “من آن را نمی گویم. این یه حقیقته. و در ازای همه اینها چه داریم؟ هیچ چی.”
کریستینا آما آتا آیدو و برادر دوقلویش، کوامه آتا، در 23 مارس 1942 در روستای فانتی آبادزی کیاکور، در منطقه مرکزی غنا که در آن زمان با نام استعماری آن، ساحل طلا شناخته می شد، به دنیا آمدند.
پدرش، نانا یاو فاما، از اهالی روستا بود که اولین مدرسه آن را ساخت و مادرش معمّه ابا عباسما نام داشت. اطلاعاتی در مورد خانم بازماندگان آیدو بلافاصله در دسترس نبودند.
پدربزرگ او توسط بریتانیاییها زندانی و شکنجه شده بود، واقعیتی که او بعداً وقتی خود را «از صف طولانی مبارزان» توصیف کرد، به آن اشاره کرد.
او گفت که از کودکی یک تماس ادبی را احساس کرده است. او گفت: «در سن 15 سالگی، معلمی از من پرسید که میخواهم برای شغلی چه کار کنم، و بدون اینکه بدانم چرا و حتی چگونه، پاسخ دادم که میخواهم شاعر شوم.»
چهار سال بعد، او برنده مسابقه داستان کوتاه شد. او با دیدن داستان خود که توسط روزنامه ای که حامی این مسابقه بود منتشر شد، گفت: “من یک رویا را بیان کرده بودم.”